درود به هم روستايي عزيزم آقاي سوري مهربون
آقا يادت مياد ميومدي خونه ننه جهان که همسايه ما بود چقدر با هم بازي مي کرديم يادش به خير مطمئنم که خيلي از لحظات بازيمون يادت نمياد ولي يه چيزايي توي ذهنت قلب مهربونت رو مي لرزونه واقعا يادش بخير وقتي اينا رو ميگم موهاي بدن سيخ ميشه و همين جوري خاطرات به صورت پراکنده تو ذهنم مرور ميشه اي کاش و.....
راستي تو آدرس ايميل در بالا که مي خواست برات بفرستم کيبرد لاتين نميشه ببين ايراد از چيه ديگر مزاحم وقتت نشم خدانگهدار و به اميد ديدار مجدد به ياد آن روزها
نگفتم آخر اين دنيا نپايد که عمر نوح هم يک روز سرآيد