سوری - فریازان | ||
[ پنج شنبه 94/11/15 ] [ 10:56 صبح ] [ عباس سوری ]
[ نظرات () ]
تصویر زیر منسوب به جمجمه سر نادر شاه افشار است که در زمان خاک برداری آرامگاه و بازسازی آن بیرون آورده شد و مجددا به خاک بردند
کد خبر: 561138
تاریخ انتشار: 26 دی 1394 - 11:53 - 16 January 2016
تصویر زیر منسوب به جمجمه سر نادر شاه افشار است که در زمان خاک برداری آرامگاه و بازسازی آن بیرون آورده شد و مجددا به خاک بردند. نادرشاه افشار سر سلسله دوره افشاریه بوده است. نادرقلی ملقب به تهماسب قلی خان و نادر شاه افشار از ایل افشار خراسان از 1114 تا 28 خرداد 1126 خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است و بسیاری از مورخین او را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسلام می دانند. او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اصرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . منبع : تابناک [ دوشنبه 94/10/28 ] [ 7:54 صبح ] [ عباس سوری ]
[ نظرات () ]
زنی را می شناسم من که در یک گوشه خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداست
زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه ولی از خود چنین پرسد چه کس موهای طفلم را پس از من می زندشانه
زنی با تار تنهایی لباس تور می بافد زنی در کنج تاریکی نماز نور می خواند
زنی خو کرده با زنجیر زنی مانوس با زندان تمام سهم او اینست نگاه سرد زندان بان
زنی را می شناسم من زنی را می شناسم من که می میرد ز یک تحقیر ولی اواز می خواند که این است بازی تقدیر
زنی با فقر می سازد زنی با اشک می خوابد زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمی داند
زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را ز مردم می کند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی چه بد بختی
زنی را می شناسم من که شعرش بوی غم دارد ولی می خندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد
سراینده ناشناس
[ چهارشنبه 94/10/23 ] [ 7:56 صبح ] [ عباس سوری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |