سوری - فریازان | ||
روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم سوززمستانی را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست
تا به امید ورود تو دهان وا کردم
در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق
با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم
با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
و به عشق تو فرآیند تنفس را هم
جذب اکسیژن چشمان تو معنا کردم
باز با بازدمی اسم تو بر شیشه نشست
من دمم را به امید تو مسیحا کردم
پنجره دفترم امروز شد و شیشه غزل
و من امروز براین شیشه تو را " ها " کردم [ پنج شنبه 90/4/23 ] [ 8:15 صبح ] [ عباس سوری ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |