سوری - فریازان | ||
نویسندگان
آخرین مطالب
خرید آسان
پیوندهای روزانه |
زنی را می شناسم من که در یک گوشه خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداست
زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه ولی از خود چنین پرسد چه کس موهای طفلم را پس از من می زندشانه
زنی با تار تنهایی لباس تور می بافد زنی در کنج تاریکی نماز نور می خواند
زنی خو کرده با زنجیر زنی مانوس با زندان تمام سهم او اینست نگاه سرد زندان بان
زنی را می شناسم من زنی را می شناسم من که می میرد ز یک تحقیر ولی اواز می خواند که این است بازی تقدیر
زنی با فقر می سازد زنی با اشک می خوابد زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمی داند
زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را ز مردم می کند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی چه بد بختی
زنی را می شناسم من که شعرش بوی غم دارد ولی می خندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد
سراینده ناشناس
[ چهارشنبه 94/10/23 ] [ 7:56 صبح ] [ عباس سوری ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ تخصص در برنامه ریزی و بودجه - مشاوره اقتصادی و تهیه طرحهای توجیهی فنی مالی و اقتصادی - طراحی ساختار سازمانی
موضوعات وب
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
امکانات وب بازدید امروز: 300 بازدید دیروز: 14 کل بازدیدها: 452259 |
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |